یک تجربه در زندگی

یک تجربه در زندگی: وفاداری همسران: اعتماد همدیگر را جلب کنید . دروغ به یکدیگر نگویید. بنای مستحکم بسازید و به حقوق هم تجاوز نکنید. خواستهای معقول یکدیگر را بفهمید. محیط خانه را متشنّج نکنید. زن شوهرش را تحقیر نکند. زن از همسر خود در نزد دیگران بد نگوید.زوجین در راه علم و در راه معنویت تلاش کنند. کرامت زن بسیار مهم است پس در مقابل مردان دیگر خضوع نکند.همسران یکدیگر را دیندار نگه دارید . خیلی ازمردها و زنان طرف مقابل خود را بهشتی می کنند و خیلی ها جهنمی، همسران نباید به یکدیگر نیش و کنایه زنند.مرد نباید به زنش اهانت کند و زن هم نباید شوهرش را تحقیر کند در شغل و غیره . زندگی زیباست اگر زنان با حداقل در آمد همسر خود شادمانه زندگی کنند و طمع نداشته باشند . طمع در زندگی فاتحه یک زندگی سالم را می خواند. هر یک از همسران چه تحصیلات بالا داشته باشند و یا نداشته باشند باید بدانند او همان همسری است که با او ازدواج کرده است و توقع بیجا نداشته باشند. سازگاری دراوائل زندگی واجب است تا این زندگی جا بیفتد. زوجین باید به یکدیگر وفادار باشند و حرف کوچک را بزرگ نکنند. اساس محبّت بین همسران ، اعتماد و اطمینان به یکدیگر است.زن مسلمان اگر به تجملات و افراط درآرایش و انحراف در مدگرایی مشغول شود خانواده را متزلزل ساخته است.به قول معروف آب در کوزه ما تشنه لبان می گردیم ، هدف و مقصود از زندگی سعادت بخش را می دانیم درکنار و نزدیکی ماست ولی چرا به افق دور دست نظاره می کنیم شیوه ای که خود ماآنرا انتخاب کرده ایم حال بهانه های اسرائیلی ما را تنها نمی گذارند. امّا چگونه می شود چه اتفاقی می افتد که روزبروز طلاقها زیادتر وزندگی های جوانان امروز دستخوش آسیب قرار می گیرد؟چیزی که سرنوشت انسان را می سازد انتخابش است پس انتخاب صحیح کن و تا آخرین نفس به آن پای بند باشد و کمیّتها تو را آزار ندهد کیفیت زندگی راکه در دست زوجین است باید بالا برد تا در این نردبان ترقی بتوانند به کمال انسانیّت برسند تا خود و خانواده ایشان طعمه حریق بوالهوسی ها نشوند.

خش چهاردهم از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه(محقق: فاطمه پورشفیع)پناه بخدا از پافشاری در گناه

بخش چهاردهم از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه(محقق: فاطمه پورشفیع)

14-الاصرار علی المأثم
پناه بخدا از
پافشاری بر گناه
تعریف گناه:تقوی از وقایه به معنی نگه داشتن و پرهیز است و شرعا به معنی بازداشتن خود است از هر چه زیان آخرتی دارد و هر چه مخالف تقوی باشد گناه است.گناه یعنی جذب محرمات و ترک اوامر الهی – گناه سم کشنده است و در معالجه این سم باید شتاب کرد تا بدن هلاک نشود و از بین نرود.حرام یعنی آنچه را که خداوند از انجامش نهی کرده است ؛ عملی است که انجام آن عقوبت دارد.
انواع گناه:
گناه صغیره و کبیره:
گناه صغیره اگر به توبه نیانجامد از مجموع آن و اصرار بر آن گناه کبیره بوجود می آید. اگر کسی از گناهان کبیره اجتناب کند ،از گناهان صغیره اش مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد. "إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و تدخلکم مدخلا کریمأ" (سوره نساء ایه31)
شناخت گناه کبیره در قرآن"
1-گناه کبیره هر گناهی است که خداوند تعالی در قرآن وعدۀ آتش داده است.
2-اگر در قرآن مجید سنتی که معتبر است تصریح شود که فلان گناه از از قتل نفس بزرگتر است آن گناه هم کبیره است.مانند فتنه کردن که در قرآن از قتل بزرگتر است."الفتنه اکبر من القتل"(217/ بقره)
عبادت حقیقی ترک گناه است- اصل دین پرهیز از گناه است.
عوارض گناه:
1-گناه دل را سیاه می کند.
2-معصیّت و گناه و محرومیّت از شفاعت.
3-گناه زیاد ایمان را می برد .
4- وقوع گناه و ایجاد مفسده و محرومیت از ثواب الهی.
5-گناه آتش بر افروخته است که باید خاموش گردد.ولی اگر صغیره به کبیره تبدیل شود خاموش کردن آن بسیار دشوار است.
6-دوری از دستورات الهی و تمایل به محرمات – و اکل مال بالباطل
7- دوری از گروه شیعه- (جابر از امام محمد باقر(ع) سوال کرد: آیا کفایت می کند کسی که خود را به تشیع نسبت می دهد یا اینکه بگوید دوست اهل بیت هستم !ایشان فرمود: بخدا قسم شیعه مانیست مگر کسی که از خدا بترسد و امرش را اطاعت نماید(کافی- کلینی)
8- ایجاد ضلالت و گمراهی و کفر در راههای حلال الهی
9-دوری از واجبات و فرائض و ترک توبه و استغفار
10-سرگردانی و بی هدفی در زندگی
11- همراهی با شیاطین انس و جنّ
12- دنیا پرستی و دوری از آخرت
13- افسردگی و بروز احوالات روانی (بد گمانی- سوءظن – تهمت – شایعه و .....)و بالاخره یأس و ناامیدی.
14- دوری از قرآن و عترت وبروز فرقه های باطل
15- علاقه به مادیگری و دریدن پرده های عفت
16- قدم نهادن در مسلکهای بی ریشه و عرفانهای کاذب
17- خیانت به امانتهای الهی و رسول گرامی اسلام(ص)و خیانت به امانت مردم
18- اصرار بر گناه و بروز نشانه های شقاوت و خوشحالی بر گناه (مطرب – موسیقی)
19- قهر خداوند و شکنجه های طاقت فرسا – (ایات کوتاه و مفصل قران)
امام صادق(ع) فرمود: بپرهیز از گناهان حقیر و کوچک . راوی گفت: محقرات گناه کدامند؟ امام فرمود : شخص گناه می کند ،پس می گوید : خوشا بحال من اگر جز این گناهی نداشته باشم پس این گناه کوچک و ناچیز است(کافی- استصغار الذنب)
راه علاج ودرمان گناه :
یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحأ (سوره تحریم /8)
1-پشیمانی از گناه سبب ترک گناه است.
2- توبه کامل و خالص که بر چند قسم است:
الف:پشیمانی و حسرت از کردار گذشته
ب: عزم بر ترک آن برای همیشه
پ: اداء کردن حقوق مردمان (رد حق الناس) تا هنگام مردن پاک باشد
ج: زحمت عبادت را به بدن خود بچشاندچنانکه خوشی و شرینی گناه را چشانیده است.
چ: زیاد گفتن ذکر" استغفرالله"
3- توبه نصوح که آن بر چند قسم است:
الف: توبه خالص و پاک برای رضای خدا نه از ترس دوزخ یا طمع بهشت. محقق طوسی (در تجرید الکلام) فرموده است: پشیمانی از گناهی برای ترس از دوزخ ، توبه نیست.
ب: توبۀ اندرز بخش : که مردم را بمانند خود تشویق کند یعنی طوری توبه کند و گذشته خود را اصلاح نماید که هر گناهکاری آثار توبه او را ببیند ،به توبه مایل شود و او هم اهل توبه شود.
پ: توبه رفو کننده : یعنی توبه ای که به وسیلۀ آن هر چه از پرده دیانت پاره شده است دوخته شود و توبه کننده را با اولیاء خدا و دوستان او بهم گرد آورد.
ج: نصوح: صفت توبه کننده باشد یعنی شخصی که نصیحت کننده خودش باشد و بر وجه کامل توبه کند که تمام آثار گناه را از دل ریشه کن سازد.
4- فضیلت توبه:
الف: خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و از توبه بنده شاد می شود . "إنّ الله یحبُ التوابین و یحب المتّطهرین"(بقره/222) "
إنّ الله یفرح بتوبة عبده المومن"(اصول کافی – باب ایمان و کفر)
ب: توبه و تبدیل گناه به حسنه ؛ مواردی بر توبه:
 توبه تاریکی گناه را بر طرف می کند.
 توبه ورود به بهشت عدن و توبه کننده بهشتی است
 توبه و دوری از عذاب دوزخ
 توبه سبب طول عمر و سعۀ عیش و رفاهیت است.
 کسانیکه به سبب گناهان عمرشان کوتاه شده و می میرند بیشترند از کسانیکه به أجل مقدرشان می میرند."من یموت بالذنوب أکثر ممن یموت بلآجال(ج-1- سفینة البحار)
 توبه سبب استجابت دعا است
 توبه مورد قبول و بشارت خداوند است.
 گناه هرچه و هر قدر باشد به توبه پاک می شود
 توبه شکستن – اگر شخص تائب عهد خود را با خدا شکست و باز گناه کرد توبه سابقش باطل نمی شود بلکه واجب است از گناه تازه اش توبه کند و خلاصه هر اندازه بر اثر غلبه هوی و شیطان توبه را بشکند باز باید توبه نماید و آمرزیده خواهد شد.
 باب توبه تا آخرین دم باز است،ولی توبه واجب فوری است تا قلب تیره نگردد و انسان دچار حسرت و ندامت آخرت نباشد.
 از تفکر نا سالم بپرهیز چون به دین صدمه می زند و انسان را دچار ریب و شک می کند.

5-مراتب توبه:
الف: بازگشت از کفر به ایمان و از شک و تردید به یقین و اطمینان و رجوع از عقیده باطل بسوی حق.
ب: بازگشت از معصیت چه صغیره و چه کبیره بسوی اطاعت و از مخالفت یه موافقت.
پ: باز گشت از قصور یا تقصیر از معرفت الهی و انجام وظیفه بندگی.
ج: بازگشت از غفلت با کثرت ذکر
چ: باز گشت از جفاکاری به وفاداری
د:تکمیل ت

15131669982149.jpg

بخش سیزدهم از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه _محقق: فاطمه پورشفیع)

بخش سیزدهم از دعای هشتم صحیفه سجادیه: صلوات

13-ایثار الباطل علی الحق
پناه بخدا از
مقدم کردن (ترجیح دادن )باطل بر حق
حقّ چیست؟حقّ آنجاست که قرآن و عترت بیان می کند و ایمان را در مقابله با کفر معرفی می نماید.
باطل چیست؟باطل ضد حقّ است آنجا که کفر در برابر ایمان بروز و تقویت می شود.
وظیفۀ انسان چیست؟
وظیفه انسان استقامت در برابر حق طلبی و مبارزه با باطل گرایی است.امر به معروف و نهی از منکر شیوۀ حق طلبی است و اگر این امر مهّم نادیده و فراموش شود فتنه ها و فساد ها جامعه بشری را از بین می برد.
"وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـکْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَ نْتُمْ تَعْلَمونَ؛"حق را با باطل مخلوط نکنید، و حقیقت را با این که مى دانید، پنهان نکنید.(بقره-42)
ااَما اِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ - فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَیْنَ اُذُنِهِ وَ عَیْنِهِ - ثُمَّ قالَ: اَ لْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَیْتُ؛
هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. از آن حضرت درباره معناى این فرمایش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها رامیان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل این است که بگویى: شنیدم و حق آن است که بگویى: دیدم(نهج البلاغه 141)

علل ترجیح دادن باطل بر حق:
انسان ممکن است بر اثر انحراف از فطرت، از حق عبور کند یا کارش به جایی برسد که باطلی را بر حق ترجیح دهد. این موضوع بحث ما است که از آن در این متن نورانی به «إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ» تعبیر شده است. امام می‌فرماید: خدایا من به تو پناه می‌برم از اینکه بخواهم باطل را به حق ترجیح دهم. یعنی از اعوجاج در فطرت و خروج از موازین فطری به تو پناه می¬برم.
آنچه که انسان را بسوی باطل می برد :
1-ایجاد شبهه درمتون دینی در رسانه ها و فضای مجازی (تبلیغات سوء)
2-تقویت هوای نفس و بروز شهوات جنسی و جسمی و بحران روحی(استرس- وسواس و غیره)
پیدایش حقیقت جوئی در انسان:
توجه به نفس اثر دیگرش عبارتند از جستجو و تحصیل یک سلسله از علوم حصولی و کسب معرفتهای ذهنی خاص که در صعود و حرکت تکاملیش نقش مثبت دارند.
" و فی الارض ایاتٌ للموقنین و فی أنفسکم أفلا تبصرون." (ذاریات/2) در زمین نشانه هائی از خدا است برای اهل یقین (حقیقت گرا) و در جانهایتان نیز آیات و نشانه های خدا هست ، آیا نمی بینید؟
با علم حصولی نسبت به آفرینش و شناسائی نفس ،ازغریزه حقیقت جوئی آگاه می شویم اینکه نفس چه وابستگی هایی بخارج از خود دارد و در کجای هستی قرار گرفته؟ آیا مستقل است یا وابسته؟ اگر وابسته است به چه چیزهایی بستگی دارد؟پس بر مبنای این سؤال بر ما روشن می شود که وجود ما مستقل و دائم به ذات خویش نیست بلکه وابسته و نیازمند است و از راه عقل و اندیشه به این نتیجه می رسیم که خداوند او را بوجود آورده و رابطه ای میان نفس و یک موجود دیگر گذاشته که این رابطه همان رابطه اشراقی است که اساس هستی و هویت او را به تمام معنا و با همۀ ابعاد و جنبه ها و شوؤنی که دارد تشکیل می دهد. پس قوام وجودی نفس به خدای تعالی است ، بنابراین حبّ علم و حقیقت جویی انسان در نهایت به شناخت خداوند که سرچسمه هستی انسان است منتهی خواهد شد.
فطرت و درک حقیقت:
فطرت حقیقت جوئی انسان، از آنجا که بدنبال درک واقعیت است در مقام کسب علم ، آموزش علمی را اقتضاء می کند که به روشنی واقعیت حقیقی را به وی نشان می دهد.مقتضای فطرت حقیقت جوئی انسان این نیست که صرفأ یک اعتقادری را پیدا کند.آنچه که فطرت انسانی و میل حقیقت جوئی وی را سیراب می کند عبارتند از کسب علم مطابق با واقع و رسیدن به مرحلۀ یقین و دور شدن از جهل و شک و گمان ، که اکتفا کردن به ظنّ و گمان و وهم انحرافی از مسیر فطرت حقیقت جوئی خواهد بود.بنابراین اگر با علم حضوری قادر به مشاهدۀ حق و حقیقت و حقایق مطرح شده در دین اسلام نیست ، حداقل از طریق علم حصولی قطعی باید به حقایق دست یافت. تا از جهل و غفلت و بی توجهی به خویش که ارزش منفی دارد دور ماند وبا ملاحظه آیات حق و باطل بفهمد که آیات حق و پیروی از آن ، اهل یقین ارزش والای خود را و مقام قرب خود را درک خواهند کرد.
"یُدّبروا الامر یُفصّلُ الایات لعلکم بلقاء ربِّکم توقنون(رعد/2)خداوند نظام جهان را تدبیر و آیات و نشانه های علم و حکمت و قدرت خویش را توسعه و تفصیل می دهد، باشد که شما به ملاقات پروردگار خود یقین آورید.
در بعضی از آیات خداوند به مذّمت کسانی پرداخته که نیروهای ادراکی خدادادی خود را به درستی بکار نمی اندازند تا واقعیتها را آنچنان که هست کشف کنند واز کیفر سختی که این افراد در پیش دارند خبر داده است." ولقد ذرأنا لجهنم کثیرأ من الجن و الانس لهم قلوبُ لایفقهون (اعراف /179)

15131666412149.jpg

بخش دوازدهم از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه -هر چقدر ار دشمنان یهود ووهابیت و امریکا برائت می جوئی-صلوات برای یگانه منجی بشریت بفرست.

بخش دوازدهم از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه -هر چقدر ار دشمنان یهود ووهابیت و امریکا برائت می جوئی-صلوات برای یگانه منجی بشریت بفرست.

12-تعاطی الکلفة
پناه بخدا از
انجام دادن مشقتها
"لقد خلقنا الانسان فی کبد" (بلد4)ما انسان را در رنج آفریدیم.
گاهی تکّلف در آغاز مسئولیتهای دینی و شرعی متوجه انسان می شود . آن زمان که فرد به سن تکلیف می رسد به لحاظ دینی ، مسئولیتهای شرعی (حفظ شریعت) به عهده اش نهاده می شود تا در امور زندگی اجتماعی دچار جهل نشود و وظایف خود را نسبت به امور عبادی واجبات و مستحبات و مکروهات و مباحات بداند.
حال این تکلّف یا تکلیف چیست؟
تکلیف کلام و خطاب است و هر کلامی مصدری دارد که مکّلِف است و مخاطبی دارد که مکّلَف است . شرط مکّلِف این است که متکلم باشد و شرط مکلَّف این است که کلام را فهم کند . این شرط برای مکلَّف سبب شده است که غالبأ انسان زنده ، عاقل، بالغ، را مخاطب تکلیف بدانند و کودکان و دیوانگان و حیوانات و جمادات را مخاطب تکلیف ندانند.
تکلیف ما لا یطاق چیست؟شامل تکالیفی است که فرد از انجام آن عاجز است و عادتأ ناممکن اند و هم تکالیفی که عقلا ناممکن و غیر قابل انجام دادن هستند.در این قسمت بر جکمت 105- نهج الیلاغه نظری بیفکنیم.
قَالَ (علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَیِّعُوهَا، وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا، وَ نَهَاکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَا تَنْتَهِکُوهَا، وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعْهَا نِسْیَاناً فَلَا تَتَکَلَّفُوهَا.(حکمت105-نهج البلاغه)
امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه خود وظایف ما را در چهار بخش خلاصه کرده و تکلیف ما را در هر بخشى روشن ساخته است: نخست مى فرماید: «خداوند فرایضى را بر شما واجب کرده، آنها را ضایع نکنید»; (إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرَائِضَ، فَلاَ تُضَیِّعُوهَا)
اشاره است به واجباتى همچون نماز و روزه و حج و جهاد و زکات و امثال آن که هر یک داراى مصالح مهمى است و باید آنها را کاملاً حفظ کرد و منظور از تضییع کردن شاید ترک نمودن باشد یا ناقص انجام دادن، همان گونه که در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) آمده است: «إِنَّ الصَّلاَةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِههَا وَهِیَ بَیْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِی حَفِظَکَ اللَّهُ وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِی غَیْرِ وَقْتِهَا بِغَیْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ; نماز هنگامى که در اول وقت انجام شود به آسمان مى رود و سپس به سوى صاحبش باز مى گردد در حالى که روشن و درخشان است و به او مى گوید: من را محافظت کردى خدا تو را حفظ کند و هنگامى که در غیر وقت و بدون رعایت دستوراتش انجام شود به سوى صاحبش بر مى گردد در حالى که سیاه و ظلمانى و به او مى گوید: مرا ضایع کردى خدا تو را ضایع کند.».
سپس در دومین دستور مى فرماید: «خداوند حدود و مرزهایى براى شما تعیین کرده از آن فراتر نروید»; (وَحَدَّ لَکُمْ حُدُوداً، فَلاَ تَعْتَدُوهَا)
منظور از این حدود براى نمونه سهامى است که در ارث تعیین شده و در قرآن مجید نیز بعد از آن که بخشى از میراث ها را بیان مى کند مى فرماید: (تِلْکَ حُدُودُ اللّه) و در آیه بعد کسانى که از این حدود تعدى کنند تهدید به خلود در آتش دوزخ شده اند، همچنین در مورد وظیفه زوج و زوجه به هنگام طلاق تعبیر به حدود الله شده است، بنابراین حدود، اشاره به شرایط و کیفیت ها و برنامه هاى خاصى است که براى حقوق انسان ها در کتاب و سنت آمده که اگر از آنها تجاوز شود یا حقى پایمال مى گردد و یا به ناحق کسى صاحب اموالى مى شود
آن گاه در سومین دستور مى فرماید: «خداوند شما را از امورى نهى کرده است حرمت آنها را نگاه دارید»; (وَنَهَاکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ، فَلاَ تَنْتَهِکُوهَ)
روشن است که این قسمت اشاره به معاصى کبیره و صغیره است که در کتاب و سنت وارد شده و عمومشان به دلیل مفاسدى که در آنها براى دین و دنیاى مردم هست تحریم شده است. «تَنْتَهِکُوها» از ماده «نَهْک» (بر وزن محو) به معناى هتک حرمت و پرده درى است گویى خداوند میان انسان ها و آن گناهان پرده اى کشیده است تا در حریم آن وارد نشوند و به آن نیندیشند; ولى معصیت کاران پرده ها را مى درند و به سراغ آن گناهان مى روند.(شرح ابن میثم بحرانی-ترجمه محمد مهدی مقدم)

15129065902149.jpg

بخش دهم و یازده از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه- برای عاقبت بخیری شیعیان صلوات

بخش دهم و یازده از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه- برای عاقبت بخیری شیعیان صلوات

10-مخالفة الهُدی
پناه بخدا از
مخالفت راستی
مذمّت دنیا: دنیا محل نیرنگ و مکر است برای گروهی ، و برای دسته ای دیگر محل هدی و رسیدن به حق است . دنیا محلّی یا مکانی است که دوست و دشمن را در خود جای می دهد و در آن عدّه ای راه حق و عدّه ای دیگر راه باطل را می پیمایند .
گروهی در این دنیا با فضای مجازی باطل سرگرم هستند و گروهی با فضای مجازی به شیوه ای صحیح و خداپسندانه ،دانش می آموزند.گروهی دیگر در این دنیا با فرقه های دروغین و عرفانهای کاذب دامی از رذائل اخلاقی و گمراهی و ضلالت را برای جوانان پهن کرده اند و آنان را به سمت بی هویتی می کشانند که در پس خود انفجار روح و جسم را در قالبی بصورت خودکشی برگرفته ازجهل و نادانی به نمایش در می آورند.
گروهی در این دنیا از بینّات ومعجزات الهی آگاهند ولی خود را به جهل و نا آگاهی زده و شبهات بسیاری را که از سوی دشمنان اسلام طراحی شده ،تبلیغ می کنند تا فضای یک کشور اسلامی را به مخاطره اندازند تا بی دینی و دین گریزی را گسترش داده و اهداف شوم غربیها را به ثمر رسانند.
حق مسلّم رهبر الهی شیعیان ، علی بن ابی طالب (ع) توسط عدّه ای غاصب غصب شد وبدین ترتیب با برنامه ریزی و توطئه نور ایمان را در بشر کم رنگ کرده و دایره ظلم و جور و ستم را تا قرون متوالی گسترده ساختند واین غاصبان همان بنی امیه هستند که از منبر حضرت رسول(ص) بالا رفتند و اجتهاد کردند و امروز فتنه گر و آشوب گر تاریخ هستند و دست در دست اسرائیل با اهداف شوم خود خونها بر زمین ریختند و ملتها را به نابودی کشاندند .
عدهّ ای با ناله های پر سوز و گداز و آه های آتشین از دل فریاد مظلومانه سر می دهند و با صبر و استقامت ،مشگلات را در بغل گرفته و اندک تزلزلی در خود راه نمی دهند.
اقسام رذائل قوه عاقله(عقل نظری و عقل عملی):
"جهل مرکب" در حقیقت خالی بودن نفس از علم و در همان حال ادعای علم داشتن است که با این تصوّر "مخالفت الهوی" را سبب ساز است. کسانی که اعتقادات فاسد دارند و خیال می کنند به حقایق آگاه اند، در حالی که در واقع نادان‌اند. بدترین و سخت ترین رذیله ها ، جهل مرکب است که نمی داند که نمی داند .
بر این اساس،تعریفی آشکار از بنی امیه بویژه خلفاء است مدعیانی که با لباس دین به جامعه تازه نو رسیده اسلام خیانت کردند ؛ اجتهاد بر نص را شیوه خود ساختند و بدعت گذاری را ترسیم کردند وطی قرون متوالی درمسیر جهالت خود وهابیت را وارث ضلالت و گمراهی بشریت قرار دادند و با هر گونه حق گویی و حق شناسی که از قرآن و عترت بر می خاست مقابله کردند.وهابیت اسرائیلی به شیوۀ پدران خود معاویة بن ابوسفیان ؛ قتل و کشتار و تجاوز و چپاول و نسل کشی را برگی برنده برای خود قرار داده تا افق های دور دست را بدست آورند بسی خیال باطل !
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: لا ترتابوا فتشکّوا و لا تشکّوا فتکفروا:دو دل و مرددّ نباشید که در اینصورت شک می کنید و هرگز شک مکنید که در این صورت کافر می شوید.(جامع السعادات-محمد مهدی نراقی)
خداوند تعالی می فرماید: الذّین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم ...0انعام 82)کسانی که ایمان آورده ، ایمان خود را با ظلم(شک) ملبس نکرده اند. مقصود از شک هر چیزی است که اعتقاد و عقیده را سست و یقین را زایل نماید.
11- سنة الغفلة
پناه بخدا از
خواب غفلت

غفلت چیست؟
سستی نفس از التفات و توجه به آنچه که غرض و مقصودش در عاجل و آجل (دنیایی و آخرتی) باشد.نقص مادی قابل مشاهده است ؛ انسان گرسنه می داند گرسنه است ولی نقض معنوی اگر تؤام با غفلت شود مشگلات فراوانی را بوجود می آورد.توقف معنویات خطر انحراف دارد پس به محض التفات به نقص معنوی باید آنرا معالجه کرد و به رشد و تکامل رساند.
مرادف غفلت ، اراده و قصد است ، و آن برانگیختگی نفس و توجه آن به چیزی است که مطلب و مقصودش در آن باشد چه در حال و چه در آینده.
غفلت اگر التفات نشود کسالتی را بوجود می آورد که در امور دین و دنیا موجب حرمان از سعادت دنیا و آخرت می شود وبه شقاوت و بدبختی هر دو نشئه منتهی می شود.
ضد غفلت ، نیّت است و آن برانگیختن نفس و توجه آن به آن ،چیزی است که موافق غرضش می بیند ." نیّت"و "قصد"و "اراده" عبارتهای مترادف برای یک معنا هستند و آن واسطه میان علم و عمل است ؛چرا که تا امری دانسته نشود مورد قصد قرار نمی گیرد و تا زمانی که قصد صورت نگیرد به فعل در نمی آید .چنین است که پس علم مقدم بر نیّت بوده و شرط آن است و عمل ثمره آن بوده ، فعلش است، چرا که هر فعل و هر عملی از فاعل مختار صدور می یابد و عمل تمام نمی شود مگر با علم و شوق و اراده و قدرت ؛ و این است که شخص با چنین عملی از خواب غفلت بیرون می آید(ملا مهدی نراقی- جامع السعادات).

15129062592149.jpg

بخش هشتم ونهم از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه- بر وجود دلربای مهدی -صلوات

بخش هشتم ونهم از شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه- بر وجود دلربای مهدی -صلوات

8- ملکة الحمیّة-
پناه بخدا از
غلبه عصبّیت
مراد به عصبیت و تعّصب مذموم ،حمایت و طرفداری از فامیل و دوست و رفیق در راه ستم با عقیده باطل- طرفداری از مذاهب باطله پدران و دفاع از جهل و گمراهی و پایداری در عقیده و مذهب باطل و یا یاری کردن قوم ظالم از جمله عصبّبت است.
عصبیّت یعنی حمایت نمودن از نفس با آنچه که با نفس ارتباط دارد؛از دین و خویشان و اقرباء ، دوستان ، اهالی شهر، چه با عمل و چه با گفتار و آن دو گونه است؛ اگر این حمایت از روی حق و بدون خارج شدن از جادۀ انصاف و عدالت و بدون ارتکاب به خلاف شرع انجام پذیرد و آن در حقیقت "غیرت" بوده امری است پسندیده و نیکو که از فضیلتهای قوۀ غضبیه محسوب است ؛ امّا اگر حمایت نمودنش لازم نبوده باشد یا در راه حمایت از آن ، شخص از جادۀ حق و عدالت خارج شود حمایت به باطل بوده ،در حقیقت ارتکاب به امری است که به لحاظ شرعی حرام می باشد، این نوع از "عصبیّت " همان تعصّب ورزی نکوهیده بوده و امری است ناپسند که از رذیلتهای قوۀ غضب محسوب می شود."من کان فی قلبه حبّة من خردل من عصبیّة بعثه الله یوم القیامة مع اعراب الجاهلیة "(اصول کافی، باب کفر و ایمان ص3)
هر کس که در قلبش به میزان خردلی عصبیّت موجود باشد ، خداوند در روز قیامت ، وی را با عربهای جاهلی محشور خواهد نمود.
در روایتها ، عصبیّت ، اغلب به " تعصّب مذموم" اطلاق می شود، هم از این روست که مورد مذمت و نکوهش قرار می گیرد.
" من تَعصّب او تُعُصَبَ له فقد خلع ربقَ الایمان ،من عُنُقه "هر کس که تعصب بورزد، یا برایش تعصّب ورزیده شود، به تحقیق که رشتۀ ایمان را از گردن خود باز نموده است.!(اصول کافی ج3 باب ایمان و کفر)


9-متابعة الهوی-
پناه بخدا از
پیروی هوای نفس
هوی – دنیای مذموم
لذتّهای دنیایی که از آن به "هوی" تعبیر شده است بهره ای دنیایی است که گریبان دنیا پرستان را می گیرد."و نهی النفس عن الهوی فإنّ الجنة هی المأوی (النازعات /40)
نفس خود را از هوی باز داشت پس همانا بهشت است جایگاه او.دنیا زینت و تفاخر ی است برای زیاده خواهان – دنیا اگر برای آخرت نباشد هوای نفسی است که انسان را به ذلّت می کشاند و انسان جز خواری نصیب دیگری ندارد.دنیا زینت انواع شهوات است ، شهواتی برگرفته از میل و آرزوها و طمع و فخر فروشی و تکبّر ، حسادت ، تملّق، سوءظن، کینه، عداوت، تفاخر بین مردم می باشد. دنیای زرو سیم دام شیاطین انس و جنّ است که آخرت را سوزانده و خاکستر می کند.
دنیای ظاهر ، دنیای اشیاء است و دنیای باطن ،مغز دنیاست که انسان در آن چگونه عمل می کند ، آیا برای خدا و آخرت قدم بر می دارد یا با بهره گیری از لذّات حیوانی سر مست می شود.اگر درست عمل کند فخر آخرت نصیب می گردد و اگر در راه کج قدم بر دارد و عمل ناشایست انجام دهد که به زیور دنیا برسد چون انعام محشور شده و در آخرت راه نجاتی نماند.
"الدّنیا سجن المؤمن و جنة الکافر" دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر-
"لو کانت الدّنیا تعدل عندالله جناح بعوضة ما سقی کافرأ منها شربة ماء"اگر دنیا در نزد خداوند به اندازه بال پشه ای ارزش می داشت ،کافری را نمی گذاشت یک جرعه از آتش بنوشد."حُب الدنیا رأس کلّ خطیئه " دوست داشتن دنیا رأس هر خطیئه و زشتی است.
روایت: موسی بر مردی گذشت که می گریست و آنگاه که بر گشت، باز متوجه گریه او شد.
گفت: ای پروردگارمن! بنده ات از ترس تو گریه می کند ،پس خدا فرمود: یا موسی! اگر مغزش همراه با اشکهایی که می ریزد ، بیرون بیاید او را نمی بخشم که همانا او دوستدار دنیاست.تنها دارندگان عقل و تعقل می توانند با هوای نفس مبارزه کنند چون اسیر نفس اماره نیستند.این گروه سه دسته اند: دسته ای که دنیا را رها کرده است پیش از انکه دنیا رهایش کند. دسته ای که قبر خود را آباد می کند، پیش از آنکه به آن وارد شود و دسته ای که خداوند را از خود راضی می گرداند پیش از انکه ملاقاتش نماید.

15129060272149.jpg